رفته بودم کنار پنجره که بوی گند مدرسه به مشامـم رسيد. بوی اول مهر! اون موقعها که از دار دنيا فارغ بودم و عين الاغ نه می فهميدم بدبختی يعنـی چی ! نه حاليم بود عـشق چجوريه ! نه لبـم به سیگـار خورده بود ! یادش بخیـر ! یه بچـه مثبت گاو بودم که همه ش سرم تو درس و کتـاب بود ! خـب البته خودمونیم ، اینطوریـام نبود . گاهی اوقـات زیر آبی هـم میرفتم ! مث گیرهایی که اون ناظم حزب اللهی بچه بازمون به موهام میداد و من هیچ وقت کوتاهش نمیکردم ! یا اون گوله برفی که نثار پس گردن کلفتش کردم... یا اون نقاشی که رو تخته کشیم و کلی بابتش ازون شلغم کتک خوردم و جلو بچه ها کلی رید بهم ... ولی همیشه درسم خوب بود ...! بزرگ شدم ! دانشگاه قبول شدم ! عاشق شدم ! سیگاری شدم ! سکس و خانوم بازی هم که دیگه کار هر روزم شده بود ! حالا که فکر میکنم میبینم هر گهی که شدم و هر گهی که خوردم و این کارای کذایی ، همه ش بر میگرده به اون مدرسه ؛ به اون دوران تحصیل ! به اون کارتهای هزار آفرین و جشن های شاگرد اولی ...

عزيزم! پاشو بيا امشب پيش من !
بدجوری دلم هواتو کرده ! شاید هم با کمی انحراف از پایین ، خودت رو !
شنيدی که اين شعر رو ‌؟
باز آمد بوی ماه مدرسه ...

S i N ! :: 4:33 AM :: Link ::